بداء از منظر آيت الله معرفت
چکيده
اين نوشتار بر آن است تا آموزه بداء را از ديدگاه مکتب تشيع مورد پژوهش قرار دهد. بداء در اصطلاح به معناي آن است که خدا بر اساس سنت هاي ثابت حکمت و مشيت و عملکرد انسان، قضا و قدري را محو و قضا و قدري ديگر را اثبات مي کند.اين تغيير در قضاي الهي که بر عملکرد انساني مبتني است، مستلزم جهل در ساحت الهي نيست. به اين معناي بداء در آيات و روايات تصريح شده است، اما بداء معناي ديگري نيز دارد که در حقيقت به معناي ايجاد رأي جديدي است که قبل از آن وجود نداشت که مستلزم جهل و مخفي بودن آن، قبل از رأي جديد است. اين نوع بداء در مورد خداوند محال است؛ زيرا بر اساس آموزه هاي قرآني، هيچ چيز بر خدا مخفي نمي باشد و از ازل و قبل از به وجود آمدن هر چيزي علم داشته است.
نظر بداء مبني بر اصولي است که عبارتند از:
1. علم خداوند به همه اشياء؛
2. تمام موجودات اين عالم تحت سيطره و قدرت خداوند هستند. خداوند هر روزي در کاري است؛
3. سرنوشت انسان بر حسب اعمال خوب و بد او تعيين مي شود.
اين مباني از اصول مسلم دين و مورد قبول همه مسلمانان مي باشد. بداء نسخ است که نسخ در امور تشريعي است که باز مورد تأييد همه مسلمانان است، ولي بداء در امور تکويني است. اعتقاد به بداء چند مسأله اساسي را در پي دارد که محل اختلاف آراء و نظريات شده است که عبارتند از:
1. رابطه بداء با تقديرات الهي؛
2. رابطه بداء با علم الهي؛
3. رابطه بداء با پيشگويي هاي انبيا و اولياي الهي.
اين مسائل مورد بحث و بررسي قرار گرفته و ديدگاه آيت الله معرفت نيز در اين باره بيان شده است. (2)
بداء، آيت الله معرفت، علم غيب، پيشگويي هاي انبيا و اولياء، قضا و قدر الهي، علم نامتناهي خداوند.
مقدمه
يکي از اعتقادات مشهور شيعه، نظريه بداء است که گاه به عنوان نظريه اختصاصي شيعه مطرح مي شود. در اين مقال بر آن هستيم که نظريه بداء را از ديدگاه آيت الله معرفت (رحمة الله عليه) مطرح نماييم. ولي ابتدا به اصل اين نظريه و سپس به ديدگاه ايشان اشاره مي کنيم:معناي بداء
بداء، در لغت از ريشه ي بدو ( ب، د، و ) گرفته شده است که به معناي ظهور و پيدا شدن است ( ظهور بعد خفاء ) و هنگامي که با حرف « ل » همراه گردد، به معناي تجديد و تغيير رأي مي باشد:" بدأ لي في هذا الامر بَداء اي تغير رأيي عما کان عليه (3) "
بداء در اصطلاح عبارت است از ايجاد رأي جديد در عالم تکوين. يعني خدا بر اساس سنت هاي ثابت، قضا و قدري را محو و قضاي ديگري را اثبات مي کند. (4) البته اطلاق معناي حقيقي بداء در مورد خدا جايز نيست، زيرا در ساحت خداوند آگاهي جديد و نو و تصميم در رأي جديد پديد نمي آيد. تغيير و حدوث در ساحت ربوبي جايز نيست و خداوند از قبل به همه امور آگاهي داشته است. بنابراين کاربرد معناي بداء در مورد خداوند به صورت مجازي است؛ يعني « بداء الله » به معناي ظهور است، يعني چيزي از ساحت ربوبي براي خلق خدا ظاهر شده است و يا به تعبيري، خدا واقعيت پوشيده را براي انسان ها آشکار مي کند. (5)
بداء در قرآن و روايات
در قرآن هم به معناي بداء و هم به لفظ آن اشاره شده است:" لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ * يَمْحُو اللّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ. (6)
هر زماني کتابي دارد ( براي هر کاري موعدي مقرر است ) خداوند هرچه را بخواهد محو و هرچه را بخواهد اثبات مي کند و ام الکتاب نزد او است. "
از اين آيه به خوبي برمي آيد که خدا برخي از امور را محو و به جاي آن امر ديگري را اثبات مي کند. مثلاً فردي که عمر مقدر او هفتاد سال است، مي تواند با دعا و صدقه و صله رحم زمينه اي را فراهم کند که خدا عمر مقدر او را تغيير دهد. يعني خدا قضايي را محو و به جاي آن قضايي را اثبات مي کند.
" 2. ثُمَّ بَدَا لَهُم مِّن بَعْدِ مَا رَأَوُاْ الآيَاتِ لَيَسْجُنُنَّهُ. (7)
آنگاه پس از ديدن آن نشانه ها، به نظرشان آمد که او را تا چندي به زندان افکنند. "
بداء در اين آيه به معناي تجدد در رأي مي باشد.
" 3. وَبَدَا لَهُم مِّنَ اللَّهِ مَا لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ. (8) "
و آنچه تصورش را نمي کردند، از جانب خدا بر ايشان آشکار مي گردد.
بداء در اين آيه به معناي ظهور و آشکار شدن چيزي است که انتظار آن را نداشتند.
بداء در روايات
در روايات شيعه و اهل سنت، تعبير بداء در مورد خداوند به کار رفته است. صدوق در کتاب التوحيد خود از زراره نقل مي کند:ما عُبدالله عزوجل بشي مثل البداء.
خدا مانند هيچ چيز همچون بداء عبادت نمي شود.
و باز صدوق از هشام بن سالم از امام صادق (عليه السلام) نقل مي کند:
ما عظّم الله عزّوجلّ بمثل البداء.
هيچ چيز مانند اعتقاد به معاد باعث تعظيم خدا نمي شود.
همچنين محمدبن مسلم از امام صادق (عليه السلام) نقل مي کند:
" ما بعث الله عزوجل نبياً حتي يأخذ عليه ثلاث خصال: الاقرار بالعبودية، و خلع الانداد، و انَّ الله يقدم ما يشاء و يوخّر ما يشاء. (9)
خداوند هيچ نبي را مبعوث نکرد، مگر اين که سه پيمان از او گرفته: اقرار و تصديق به عبوديت او، و نفي شريک از او و اين که خدا هرچه را بخواهد تقدم و تأخير مي اندازد. "
برخي از عالمان اهل سنت با مسأله بداء مخالفت کرده اند، چرا که بر آنند که بداء مستلزم جهل در ساحت خداوند است؛ ولي بداء به همان معنايي که شيعه اعتقاد دارد، در روايات اهل سنت نيز وجود دارد و بسياري از عالمان اهل سنت آن را مي پذيرند.
بخاري
در صحيح خود از رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) روايتي نقل مي کند که سه مرد از بني اسرائيل که به بيماري پيسي، کوري و تاسي گرفتار بودند که خداوند آنان را با زوال آن عيوب و اعطاي ثروت فراوان آزمود.در اين حديث، رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم)، تغيير در آزمون و آزمايش الهي را با تعبير بدا الله ان يبتليهم بيان کرده است. (10)
همچنين در بسياري از روايات اهل سنت معناي بداء استنباط مي شود که براي نمونه به برخي از آن ها اشاره مي کنيم. ترمذي نقل مي کند:
" 1. قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم): لا يردّ القضاء الا الدعا و لا يزيد في العمر الا البر. (11)
قضا الهي جز با دعا تغيير نمي کند و تنها نيکوکاري سبب طول عمر مي شود.
2. قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) لا يزيد في العمر الا البرّ و لا يردّ القدر الا الدعاء، و ان الرجل ليحرم الرزق بخطيئة يعملها. (12)
بنابراين به عقيده اهل سنت دعا و کارهاي نيک قضاي الهي را تغيير مي دهد و قضاي ديگري را جايگزين مي کند و اين همان معناي بداء نزد شيعه است. "
انواع بداء
بداء در حقيقت ايجاد رأي جديد است که مي تواند به دو صورت تصوير شود:ابداء به معناي ظهور رأي جديد است که قبل از آن وجود نداشت که مستلزم جهل و مخفي بودن آن، قبل از رأي جديد است. اين نوع بداء در مورد خداوند محال است؛ زيرا که بر اساس آموزه هاي قرآني و روايي، هيچ چيزي از خداوند مخفي نمي باشد و از ازل و قبل از وجود هر چيزي به آن علم داشته است. قرآن مي فرمايد:
" وَمَا يَعْزُبُ عَن رَّبِّكَ مِن مِّثْقَالِ ذَرَّةٍ فِي الأَرْضِ وَلاَ فِي السَّمَاء. (13)
هم وزن ذره اي، نه در زمين و نه در آسمان از پروردگار تو پنهان نيست. "
در روايتي امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد که خدا قبل از بداء به چيزي، به آن علم داشته است:
" ما بدأ الله في شيء الا کان في علمه قبل ان يبدو له. (14) "
بنابراين، اين نوع بداء بر خداوند محال است، زيرا مستلزم جهل در ساحت الهي است.
2. خداوند بر اساس حکمت و مشيت و عملکرد انساني، قضا و قدري را محو و قضا و قدر ديگري را اثبات مي کند و نيز خداوند از قبل به آن آگاه بوده است. اين تغيير در قضاي الهي که مبتني بر عملکرد انساني است، مستلزم جهل در ساحت الهي نيست. بنابراين، اين نوع بداء در مورد خداوند روا مي باشد. اما براي توضيح اين نوع بداء لازم است مباني آن را مورد بررسي قرار دهيم.
مباني بداء
نظريه بداء مبتني بر اصولي است که عبارتند از:1. علم خداوند به همه اشياء
مطابق آموزه هاي ديني، خداوند به همه رويدادها- اعم از گذشته و حال و آينده- علم دارد و هيچ چيزي بر او پوشيده نيست. اصولاً جهل به ساحت خداوند راه ندارد. خداوند به هر تغييري علم دارد. اينک به برخي از آيات قرآن در اين باره اشاره مي کنيم:" 1. إِنَّ اللّهَ لاَ يَخْفَىَ عَلَيْهِ شَيْءٌ فِي الأَرْضِ وَلاَ فِي السَّمَاء. (15)
هيچ چيز در زمين و آسمان بر خداوند پوشيده نيست.
2. مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ. (16)
هيچ مصيبتي در زمين [ به جسم و مال ] و به جان هاي شما نرسد مگر آنکه پيش از آنکه آن را آفريده باشم و در کتابي ثبت است. بي گمان اين امر بر خداوند آسان است.
3. وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ. (17)
و کليدهاي غيب نزد او است. جز او [ کسي ] آن را نمي داند و آنچه در خشکي و دريا است مي داند، و هيچ برگي فرو نمي افتد مگر [ اين که ] آن را مي داند، و هيچ دانه اي در تاريکي هاي زمين و هيچ تر و خشکي نيست مگر اين که در کتابي روشن [ ثبت ] است. "
اميرالمؤمنين (عليه السلام) در باب گستره علم الهي مي فرمايد:
" چيزي از خدا مخفي و پنهان نيست. به تعداد قطرات فراوان آب ها و نه ستارگان انبوه آسمان و نه ذرات خاک همراه با گردبادها در هوا و نه حرکات مورچگان بر سنگ هاي سخت، و نه استراحتگاه مورچگان ريز در شب هاي تار، خدا از مکان ريزش برگ درختان و حرکات مخفيانه چشم ها آگاه است. (18) "
امام باقر (عليه السلام) در باب علم پيشين الهي مي فرمايد:
" کان الله و لا شيء غيره و لم يزل عالماً بما يکون فعلمه به قَبلَ کونه، کعِلمِهِ به بعد کونه.
خدا بود و هيچ شيء غير از او وجود نداشت و همواره به تمام موجودات عالم است، پس علم خداوند قبل از خلقت موجودات مانند علم او به موجودات بعد از خلقت آن ها است. (19) "
بر اساس اين آيات و روايات، خداوند به همه امور آگاه است و نسبت به هر رويدادي از قبل آگاهي دارد و ساحت ربوبي از جهل مبرا است.
2. سلطه الهي بر تمام موجودات
تمام موجودات اين عالم تحت سيطره و قدرت خداوند هستند. اگر خدا بخواهد آن ها را ايجاد مي کند و اگر نخواهد آن ها را ايجاد نمي کند. خداوند، اين گونه نيست که عالم را خلق کرده و به حال خود وانهاده است، بلکه هر روزي در کاري است:" يَسْأَلُهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ (20) "
به تعبير فلسفي، علت محدثه عالم، علت مبقيه نيز مي باشد. بنابراين، اين نکته که خلقت و تدبير تمامي مخلوقات بر اساس مشيت اراده خداوند استمرار دارد، مورد توافق همه مسلمانان مي باشد. از همين رو است که خداوند يهود را مورد مذمت قرار مي دهد که آفرينش عالم را تمام شده و خدا را فارغ از فعاليت خالقانه مي دانند! قرآن در اين باره مي فرمايد:
" وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاء .... (21)
و يهوديان مدعي شدند که دست خداوند [ از آفرينش يا بخشش ] بسته است؛ دستان خودشان بسته باد. و به خاطر اين سخني که گفتند، لعنت بر باد؛ آري دستان او گشاده است و هرگونه که خواهد ببخشد. "
امام صادق (عليه السلام) و امام رضا (عليه السلام) در روايتي در توضيح اين آيه گفته اند که باور يهود چنين بود که خدا از کار آفرينش فارغ شده است، نه چيزي به عالم مي افزايد و نه خواهد کاست. (22)
از اين رو قرآن يهود را به خاطر چنين اعتقادي مورد لعن قرار مي دهد و مي گويد: دستان خدا گشوده است. با توجه به سياق عبارت و معناي روايت به خوبي مي توان استنباط کرد که فعاليت خالقانه خدا تداوم دارد. همچنين از تعابير فعل مضارع آيات قرآن در تدبير عالم يدبرالامر (23) برمي آيد که خداوند، الآن نيز مانند گذشته به تدبير عالم مي پردازد.
3. تعيين سرنوشت بر اساس اعمال
مطابق آموزه هاي ديني، سرنوشت انسان به حسب اعمال خوب و بد او تعيين مي شود. بسياري از کارهاي نيک، نظير ايمان به خدا، تقوا، شکرگزاري، صله رحم، نيکي به پدر و مادر، استغفار و توبه و کوشش و تلاش و توکل به خدا و ... سبب گشايش نعمت هاي انسان و همچنين بسياري از کارهاي ناروا نظير ناسپاسي در برابر نعمت هاي خدا و قطع رحم، سبب محروميت و ناملايمات در زندگي مي شود. قرآن ايمان و تقواي مردم را سبب گشايس برکات آسمان و زمين مي خواند. (24) و نيز شکرگزاري در برابر نعمت ها را عامل مهمي در فزوني نعمت (25) و نيز استغفار و توبه از گناهان را سبب نزول باران و پرباري محصولات و افزايش دارايي مي داند. (26)نيز اميرالمؤمنين (عليه السلام) در تعبيري مي فرمايند:
" پيوند با خويشان، مال را افزون سازد و اجل را واپس اندازد و صدقه دادن نهاني، گناه را پاک مي کند و برجا نگذارد و صدقه دادن آشکارا، مرگ بد را باز دارد و کارهاي نيک از فروافتادن به خواري نگاه دارد. (27) "
طبعاً افعالي که مخالف اعمال فوق هستند، نتايج خوبي بر جاي نمي گذارند. قرآن همچنين به صراحت، تغيير سرنوشت انسان ها را مرهون اعمال خود مي داند:
" إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ. (28)
بي گمان خداوند سرنوشت هيچ قومي ( و ملتي ) را تغيير نمي دهد، مگر آنکه آن ها خود را تغيير دهند. "
بنابراين تغيير در سرنوشت انسان ها يک سنت و قضاي الهي است که تغييرناپذير است. ملتي که کارهاي نيک را سرلوحه زندگي خود قرار دهد، مطابق سنت الهي، نتايج سودمندي را نيز خواهد چشيد. نظريه بداء در واقع برآيند اين سه اصل است. خداوند با توجه به قدرت و علم مطلقه خود و با توجه به سنت هاي لايتغير خود و با توجه به اين که خداوند هر روز در کاري است و يا به تعبيري تدبير خالقانه خود همواره در کار است، مي تواند قضا و قدري را محو و قضا و قدر ديگري را اثبات کند. مثلاً اگر قضاي الهي بر آن تعلق گرفته که عمر يک فرد مدت زماني خاص باشد، اين افراد مي توانند به واسطه صله رحم و صدقه و دعا، مرگ خود را به تأخير بياندازند و اين تغيير زمان مرگ به واسطه اعمال نيک، خود جزء سنت هاي لايتغير الهي است. بنابراين خدا، قضا و قدري را محو و قضا و قدر ديگري را جانشين آن ساخت و اين معناي بداء است.
بداء و نسخ
عالمان شيعه بر آن تأکيد دارند که بداء و نسخ قريب به يکديگرند. البته نسخ در حوزه امور تشريعي است و بداء در حوزه امور تکويني. از آنجا که بيشتر مذاهب اسلامي نسخ را پذيرفته اند و بر وقوع آن در چند مورد در تغيير قبله، وجوب صدقه در صورت نجوا با پيامبران زمان عدّه در طلاق اتفاق رأي دارند. بداء را نيز بايد بپذيرند و به همان دليلي که نسبت دادن نسخ احکام به خدا مستلزم جهل در ساحت ربوبي نيست:" مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا (29) "
بداء نيز چنين لازمه اي را ندارد.
از ديدگاه استاد معرفت (رحمة الله عليه) انتساب نسخ (30) و بداء (31) به معناي حقيقي محال است؛ زيرا ساحت الهي از تبدّل رأي که مستلزم جهل مي باشد از ساحت الهي مبرّا است و هر دو به معناي ظهور بعد خفا و پنهاني است که در نسخ به معناي ظهور مدت حکمي است که در نزد خدا معلوم و در پيش مردم پوشيده و مخفي است و در بداء به معني ظهور امر يا اجلي است که از ازل در نزد خداوند قطعي و معلوم بوده، ولي بر مردم پوشيده است که حقيقت آن ها در بداء براي آن ها آشکار مي شود. بنابراين هم نسخ و هم بداء دو معنا دارند که انتساب يکي از آن ها بر خداوند صحيح و ديگري ناصحيح است.
آثار اعتقاد به بداء
به اعتقاد علماي اماميه، بداء از آن روي داراي اهميت است که در پرتو اعتقاد به بداء، اميد در دل مؤمنان زنده مي شود؛ زيرا مؤمن مي داند که سرنوشت او با اعمال نيک، نظير دعا، صله رحم، صدقه، توبه و نيکي به والدين تغيير مي کند. اين گونه نيست که سرنوشت او از قبل به صورت قطعي مشخص و اعمال نيک او هيچ تأثيري در سرنوشت او نداشته باشد؛ و در آن صورت نااميد و مأيوس گردد. اما اگر مؤمنان بدانند که ممکن است سرنوشت آن ها بر اثر اعمال نيک تغيير کند، به آينده دلگرم مي شوند و بيشتر به بندگي و عبادت خدا رو مي آورند. بداء بسيار مانند شفاعت و توبه مي ماند که مؤمنان مي توانند با اميدواري و دلگرمي بيشتري به آينده چشم بدوزند.از همين رو است که روايات، نظريه بداء را در رتبه بهترين عبادات دانسته و نيز پاداشي عظيم براي اعتقاد به آن در نظر گرفته اند:
" لو يعلم الناس ما في القول البداء من الاجر ما فتروا من الکلام فيه. (32)
اگر مردم مي دانستند در اعتقاد به بداء چه پاداش بزرگي نهفته است، از گفت و گو در باب آن کوتاهي نمي کردند. ( و آن را مي پذيرفتند ) "
البته در همه مقدرات الهي، مانند آنچه که پيامبران مأمور به تبليغ آن بودند، بداء رخ نمي دهد. آنچه تاکنون درباره ي نظريه بداء گفته شد، تقريباً مورد اجماع تمامي عالمان شيعه و حتي اکثر عالمان اهل سنت مي باشد.
لوازم اعتقاد به بداء
اعتقاد به بداء چند مسأله اساسي در پي دارد که محل اختلاف آرا و نظريات است که عبارتند از:1. رابطه بداء با تقديرات الهي؛
2. رابطه بداء با علم الهي؛
3. رابطه بداء با پيشگويي هاي انبيا و اولياي الهي.
اينک به توضيح اجمالي اين مسائل خواهيم پرداخت:
1. رابطه بداء با تقديرات و قضاي الهي
آيا بداء در همه مقدرات الهي يا اين که در برخي از مقدرات جاري است؟ تقديرات الهي بر دوگونه است:1. تقديرات حتمي و قطعي و تغييرناپذير؛
2. تقديرات مشروط و تغييرپذير.
برخي از تقديرات الهي مانند آنچه پيامبران به تبليغ آن مأمور بودند، جزء تقديرات حتمي و قطعي است و چنين تقديري در علم الهي مکتوب است و خدا مي داند که هيچ امري آن را تغيير نمي دهد؛ مانند صفت امکان براي موجودات ممکن و يا صفت امتناع براي ممتنعات. اما برخي مقدرات الهي مشروط و تحقق آن ها معلق بر شرايطي است که اگر آن شرط تحقق پيدا کند، آن تقدير متحقق مي شود. مانند آنچه که قرآن به نمونه هايي از قضا و مشروط اشاره مي کند که اگر مردم ايمان آورده و تقوا پيشه کنند، خداوند برکات خود را از زمين و آسمان براي آن ها نازل مي کند. در اين آيه خداوند نزول برکات را به ايمان و تقوا مشروط کرده است: (33)
" وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ وَلَكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ. (34) "
در روايتي امام باقر (عليه السلام) به هر دو تقدير، يعني به امور مختوم و موقوف اشاره کرده اند:
" من الامور، امور محتومة جاثيه لا محاله و من الامور امور موقوفة. (35) "
و نيز امام باقر (عليه السلام) در مورد اجل مي گويد:
" هما اجلان: اجل محتوم و اجل موقوف. (36) "
البته امام باقر (عليه السلام) در روايتي به وقوع بداء در امور محتوم نيز اشاره کرده اند و فرموده اند که بداء فقط در حق وعده هاي الهي منتفي است. (37) به هر جهت، از اين روايات برمي آيد که برخي از تقديرات الهي، محتوم و حتمي است و برخي موقوف و تغييرپذيرند.
2. رابطه بداء با علم الهي
يکي از مسائل مهم و پيچيده در باب نظريه بداء، رابطه آن با علم خدا است. برخي چنين پنداشته اند که بداء مستلزم تغيير در علم الهي است. وقوع بداء به حسب معناي ظاهري، نشانه تغيير در علم و گاهي و نيز نشانه نقص در آگاهي و علم است. هنگامي که بداء در تقديري حاصل مي شود، آيا علم و آگاهي خدا تام و تمام نبوده يا اين که علمي جايگزين علم ديگر شده است؟ لازمه حالت اول، نسبت جهل به ساحت الهي است و لازمه حالت دوم، نسبت تغيير در ذات الهي است. در صورتي که به ساحت الهي نه مي توان جهل را نسبت داد و نه تغيير را. چنين مشکلاتي باعث گرديده است که عالمان اماميه، هرکدام به راه حلي تمسک جويند:1. شيخ صدوق
بداء را به معناي آشکارشدن دانسته است. از اين رو منظور از « بدأ الله » آشکارشدن کارهايي از بندگان ( مثل صله رحم، قطع رحم و دعا ) است که بر اثر آن در مقدرات دگرگوني روي مي دهد. (38)2. شيخ مفيد
نيز بداء را به معناي ظهور دانسته و مطرح کرده است که بدالله به معناي بدأ من الله است. يعني امري از جانب خداوند بروز مي کند و لازمه ظهور امر جديد، هرگز پيدايي آگاهي نو نيست تا استنباط شود که چيزي بر خدا پوشيده شده بوده و سپس آشکار شده است. به نظر شيخ مفيد نسبت دادن بداء به خداوند، جنبه سمعي دارد. وي همچنين کاربرد مجازي واژه بداء را بيان کرده که اين واژه در مواردي به کار رفته که طبق محاسبات عادي و با توجه به قراين موجود نبايد روي مي داده و چنين به نظر مي رسد که يک رأي جانشين رأي ديگري شده است. (39)3. شيخ طوسي
معتقد است که بدأ به اين معنا است که براي بندگان، علم به يک موضوع يا يک فعل حاصل مي شود و حال آن که پيشتر داراي چنين علمي نبوده است، بلکه به خلاف آن يقين يا گمان داشته اند. (40)4. مجلسي
کاربرد واژه بداء را به معناي اصلي براي خدا روا نمي داند؛ زيرا لازمه آن پيدا شدن آگاهي نو است؛ ولي به معناي مجازي در مورد خدا صحيح است. مانند نسبت واژه هاي مکر، يد و وجه به خدا. (41)در قرآن آياتي وجود دارد که ظاهر آن بر آن دلالت دارد که قبلاً خدا نسبت به برخي امور آگاهي نداشته و الان علم حاصل شده است که به برخي از آن ها اشاره مي کنيم:
" 1. وَلِيَعْلَمَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ وَيَتَّخِذَ مِنكُمْ شُهَدَاء وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الظَّالِمِينَ. (42)
تا خداوند کساني را که [ واقعاً ] ايمان آورده اند معلوم بدارد، و از ميان شما گواهاني بگيرد و خداوند ستمکاران را دوست ندارد.
2. الآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنكُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفًا. (43)
اکنون خدا بر شما تخفيف داده و معلوم داشت که در شما ضعفي هست.
3. ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا. (44)
آنگاه آنان را بيدار کرديم تا بدانيم کدام يک از آن دو دسته، مدت درنگشان را بهتر حساب کرده اند.
4. وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنكُمْ وَالصَّابِرِينَ وَنَبْلُوَ أَخْبَارَكُمْ. (45)
و البته شما را مي آزماييم تا مجاهدان و شکيبايان شما را بازشناسانيم و گزارش هاي [ مربوط به ] شما را رسيدگي کنيم. "
ظاهر اين آيات بر اين نکته دلالت دارد که خدا قبلاً علم نداشته و الآن علم پيدا کرده است، يعني خدا داراي آگاهي جديد شده است. از طرف ديگر آيات قرآني و روايات بر آن دلالت دارند که خداوند به همه اشيا، قبل از وجودشان علم داشته است که براي نمونه به برخي از آن ها اشاره مي کنيم:
" 1. وَاللّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ. (46)
و خداوند به هر چيزي دانا است.
2. کان الله و لا شيء غيره و لم يزل عالما بما يکون فعلمه به قبل کونه، کعلمه به بعد کونه. (47)
خدا بود و هيچ شيء غير از او وجود نداشت و همواره به تمام موجودات عالم است و پس علم خداوند قبل از خلقت موجودات مانند علم او به موجودات بعد از خلقت آن ها است.
3. علمه بها قبل ان يکونها کعلمه بعد تکوينها. (48)
علم خدا به مخلوقات قبل از آفرينش آن ها مانند علم خدا به مخلوقات بعد از آفرينش آن ها است. "
بنابراين از يک سو ظاهر بعضي از آيات بر حدوث علم دلالت مي کند و از سوي ديگر در روايات تصريح شده است که خدا قبل از مخلوقات به آن ها علم داشته است. بايد بتوان تبييني از مسأله علم الهي را ارائه داد که اين دو مسأله باهم سازگار باشد.
ديدگاه مرحوم آيت الله معرفت (رحمة الله عليه) در باب رابطه بداء با علم الهي
همان گونه که مطرح شد، ظاهر بعضي از آيات، بر حدوث علم الهي دلالت دارد که لازمه آن انتساب جهل به ساحت الهي است. آيت الله معرفت (رحمة الله عليه)، تبييني از اين مسأله ارائه مي دهند که در اينجا به اجمال اين ديدگاه را مورد بررسي قرار مي دهيم. (49)علم، انکشاف معلوم نزد عالم است که يک امر اضافي است که عقل از تقابل مدرِک و مدرَک استنباط مي کند. هنگامي که هيچ حجاب و مانعي بين مدرِک و مدرَک نباشند، ادراک حاصل مي شود؛ حال خواه مدرَک صورت معلوم باشد يا عين معلوم.
علم الهي به اشياء، عبارت است از حضور همه اشياء نزد خداوند متعال. علم الهي را مي توان به دو صورت تصوير نمود: 1. علم ذاتي؛ 2. علم فعلي.
ذات خدا به همه امور، عالم است و علم ذاتي او به صورت علم اجمالي در عين کشف تفصيلي مي باشد که اجمال آن عين تفصيل است و تفصيل آن عين اجمال. خداوند در مرتبه ذات به همه موجودات حتي قبل از وجود آن ها نه به وجود خارجي اشياء. ولي خدا بعد از تحقق موجودات هم يک نوع علم فعلي دارد که جزء صفات فعل خداوند است؛ يعني تا مخلوقات موجود نشوند، اين نوع علم تحقق پيدا نمي کند. مانند صفت رازقيت خدا که اگر مخلوق نيازمندي وجود داشته باشد که خداوند نياز آن را برطرف مي کند، در آن صورت صفت رازقيت را مي توان انتزاع کرد و به خدا نسبت داد. البته اين تغيير در عناوين علم از جهت تغيير در متعلقات علم است که از اين تغيير متعلقات، تغيير در ذات الهي لازم نمي آيد. مانند آن که افاضه الهي مستمر است و تغيير گيرنده فيض، مستلزم تغيير در افاضه کننده نيست.
بنابراين، هنگامي که از ظاهر برخي آيات قرآن، حدوث علم استنباط مي شود، منظور حدوث علم فعلي است که با تحقق وجود آن ها متحقق مي شود، نه علم ذاتي الهي که قديم و ازلي است، همواره بوده و خواهد بود.
همچنين استاد دو نوع لوح ( لوح محو و اثبات و لوح محفوظ ) را بر حسب علم ذاتي و فعلي الهي توجيه مي کند:
1. ايشان لوح محو و اثبات را که در آن فزوني و کاهش و تغيير و تبدل ممکن است و قضا و قدر الهي تابع شرط و عدم مانع است، همان علم فعلي الهي مي داند که با حدث اشياء حادث مي شود:
" يَمْحُو اللّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ. (50) "
2. ايشان لوح محفوظ (51) را که هيچ گاه تغيير نمي پذيرد و اگر انسان بر آن دسترسي پيدا کند، بر وقوع حوادث بدون کوچک ترين تغييري مطلع مي شود، همان علم ذاتي ازلي الهي مي داند. (52)
بنابراين، اگر کسي به لوح محو و اثبات متصل شود، علم او قابل تغيير و دگرگوني است؛ زيرا علم او فقط علم به مقتضي است، ولي به شرط و مانع آگاهي ندارد. چه بسا انسان با اتصال به اين لوح، وقوع حادثه اي را پيش بيني کند، ولي به جهت عدم تحقق شرط و وجود مانع، آن حادثه واقع نشود.
از همين رو، رواياتي در اين باره وارد شده است که علم خدا دو علم است:
1. علمي که احدي از مخلوقات از آن مطلع نيست و ملائکه و انبياي الهي آن را تعليم مي دهند که حتماً واقع مي شود و قابل تغيير و دگرگوني نيست.
2. علمي که تغيير در آن حاصل مي شود:
" يقدم منه ما يشاء و يوخر منه ما يشاء و يثبت ما يشاء. (53) "
3. رابطه بداء با پيشگويي هاي انبيا و اولياي الهي
قرآن و روايات، پيش گويي هاي چندي از انبيا و اوليا را نقل مي کند که در آن ها بداء صورت گرفته و تحقق پيدا نکرده اند. لازمه تحقق بداء در اين پيش گويي ها، تکذيب پيامبران و يا امامان است و چه بسا، اين مسأله باعث بي اعتمادي به آن ها شود؛ زيرا هنگامي که برخي از پيش گويي هاي آن ها متحقق نشد، اين گمان در ذهن برخي پديد مي آيد که سخنان ديگر آن ها نيز از اين قبيل است. بنابراين اين اخبار غيبي نيز تأمل برانگيز شده است.اينک به برخي از آن ها اشاره مي کنيم:
1. حضرت يونس، از هدايت قومش نااميد گشت، آن ها را نفرين کرد و با بروز نشانه هاي عذاب- که سه روز بيشتر به وقوع آن نمانده بود- آن ها را ترک کرد. آن مردم، دست به دعا و تضرع برداشته و جداً خدا را از سر اخلاص خواندند و از گناهان خويش توبه کردند. در اين هنگام بود که نشانه هاي عذاب از آن ها برطرف شد و آرامش به سوي آن ها بازگشت. حضرت يونس از تضرّع دعا و ايمان قومش در آن هنگام آگاه نبود و تصوّر مي کرد که عذاب، قومش را فرا مي گيرد، ولي بداء حاصل شد و عذاب بر آنان وارد نشد:
" فَلَوْلاَ كَانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِيمَانُهَا إِلاَّ قَوْمَ يُونُسَ لَمَّآ آمَنُواْ كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الخِزْيِ فِي الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ. (54)
چرا هيچ شهري نبود که [ اهل آن ] ايمان بياورد و ايمانش به حال آن سود بخشد؟ مگر قوم يونس که وقتي [ در آخرين لحظه ] ايمان آوردند، عذاب و رسوايي را در زندگي دنيا از آنان برطرف کرديم و تا چندي آن ها را برخوردار ساختيم. "
2. داستان روياي حضرت ابراهيم که در عالم رويا چندين بار مشاهده نمود که فرزندش اسماعيل را قرباني مي کند و از اين خواب دريافت که او مأموريت يافته که فرزندش را قرباني کند. موضوع را با اسماعيل در ميان گذاشت. اسماعيل در پاسخ گفت: پدرجان! آنچه فرمانت داده اند، انجام بده که به زودي مرا به خواست خداوند، از شکيبايان خواهي يافت. هنگامي که ابراهيم (عليه السلام) مشغول ذبح شد، کارد بر گلوي اسماعيل اثر نکرد و خداوند گوسفندي از بهشت به عوض اسماعيل، عنايت فرمود تا آن ذبح شود. هرچند که ابراهيم به تکليف خود عمل کرد، ولي پيش گويي او تحقق نيافت و ذبح صورت نگرفت و ابراهيم از اين تغيير، بي خبر بود. (55)
3. حضرت موسي، به قومش خبر داد که به مدت سي روز به ميقات مي رود و هارون را به جانشيني خود برگزيد. ولي بر اساس آيات قرآن، اين ميقات چهل روز به طول انجاميد و در همان ده روز پاياني، ماجراي گوساله پرستي بني اسرائيل واقع شد. حضرت موسي (عليه السلام) از اين تقدير دوّم آگاهي نداشت و به قوم خود همان تقدير اول را اطلاع داده بود. (56)
4. بر اساس روايتي از امام صادق (عليه السلام)، حضرت عيسي از کشته شدن نوعروسي بر اثر نيش مار خبر داده بود، ولي اين پيش گويي به جهت صدقه اي که آن نوعروس داده بود، به وقوع نپيوست. (57)
برخي، اين اخبار غيبي معدود را چنين توجيه کرده اند که علم انبيا در مورد اين اخبار، علم به مقتضي و علم ناقصه بوده است، نه به علت تامه؛ و يا به تعبيري مصدر علوم آنان، لوح محو و اثبات بوده است، نه لوح محفوظ. (58)
بنابراين، هنگامي که اين اخبار غيبي، تحقق پيدا نکردند، در آن ها بداء حاصل شده است؛ يعني از جانب خدا، آنچه بر آنان مخفي بود، آشکار شده است، همان گونه که قرآن مي فرمايد:
" الْقِيَامَةِ وَبَدَا لَهُم مِّنَ اللَّهِ مَا لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ. (59) "
اما برخي ديگر در مورد بي اعتمادي مردم به اخبار پيامبران، مطرح کرده اند که خبردادن پيامبران و اوليا دوگونه است:
1. اخباري که در باب صفات خدا، کيفيت حضر و نشر در قيامت، نظام نبوت، اخبار انبياي گذشته بر اين که پيامبري بعد از آن ها مي آيد و نظام ولايت جانشيني آن ها و ... مي باشد، دگرگوني در اين اخبار به هيچ وجه جايز نيست، چون آن ها اساس و ارکان دين هستند.
2. اخباري که از آينده خبر مي دهند: اين پيش گويي ها ممکن است با تغيير شرايط و مصالح به وقوع نپيوندد، مگر اين که اين پيش گويي ها همراه قرايني باشد که بر حتميت و وقوع قطعي آن ها دلالت بکند. (60)
همچنين علامه مجلسي مي گويد:
" قراين و شواهد، دلالت بر راستگويي انبيا و اولياي الهي دارد. مثلاً عيسي با حواريون نزد نوعروس رفت و مار بزرگي که در بستر او بود، به آن ها نشان داد.
و يا اين که قوم حضرت يونس، مقدمات عذاب را با چشم خود ديدند و يا در داستان حضرت ابراهيم خداوند به جاي اسماعيل ذبح عظيمي را فديه کرد. (61) "
نتيجه
نتيجه آن که مطابق آموزه هاي ديني، بداء، يکي از مسلمات دين است و پذيرش چنين اعتقادي به معناي جهل در ساحت الهي نمي باشد، بلکه خداوند بر اساس سنت هاي ثابت، قضا و قدري را محو و قضا و قدر ديگري را اثبات مي کند. همچنين خدا از قبل به اين تغيير در قضا علم داشته است.مباني نظريه بداء عبارت است از:
1. علم خدا به همه اشياء؛
2. تمام مخلوقات و موجودات اين عالم تحت سيطره خداوند هستند؛
3. سرنوشت انسان در گرو اعمال خوب و بد او است.
اعتقاد به بداء، آثار تربيتي زيادي به دنبال دارد، به گونه اي که اميد در دل مؤمنان زنده مي شود و مي دانند که سرنوشت آنان با انجام اعمال نيک تغيير مي کند. از اين رو، نااميدي و دلسردي هيچ گاه در قاموس متدينان جاي ندارد.
پينوشتها:
1. دانشيار دانشگاه تهران.
2. ديدگاه استاد معرفت در زمينه بداء از جزوه اي با عنوان « البداء في القرآن و الحديث » استفاده شده که متن کامل آن در اين جلد منعکس شده است.
3. احمد بن فارس، معجم مقاييس اللغة، ج1، ص 212.
4. يَمْحُو اللّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ. رعد، آيه 38.
5. محمدهادي معرفت، تلخيص التمهيد، ج1، ص 423.
6. رعد، آيات 38-37.
7. يوسف، آيه 35.
8. زمر، آيه 47.
9. شيخ صدوق، توحيد، صص 333-332؛ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج4، ص 99.
10. بخاري، صحيح البخاري، ج4، ص 46، باب ذکر بني اسرائيل.
11. محمدبن عيسي بن سوره ترمذي، سنن ترمذي، ج3، ص 303.
12. ابن ماجه، ج1، ص 35، باب القدر.
13. يونس، آيه 61.
14. محمدبن يعقوب کليني، کافي، ج1، ص 141.
15. آل عمران، آيه 5.
16. حديد، آيه 22.
17. انعام، آيه 59.
18. نهج البلاغه، خطبه 178.
19. محمدبن يعقوب کليني، اصول الکافي، ج1، ص 107.
20. الرحمن، آيه 29.
21. مائده، آيه 64.
22. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج4، ص 113.
23. يونس، آيه 3؛ نور، آيه 43.
24. اعراف، آيه 96.
25. ابراهيم، آيه 7.
26. نوح، آيات 12-10.
27. نهج البلاغه، خطبه 110.
28. رعد، آيه 11.
29. بقره، آيه 106.
30. حقيقت نسخ در قوانين وضعي، تغيير قانون سابق است به الحاق تبصره ها يا به طور کلي لغو آن که اين تغيير بر اثر تبديل رأي قانون گذاران است که به جهت برخورد با مشکلات اجرايي يا قابل اجرا نبودن در مرحله عمل حاصل مي شود، يعني کاشف به عمل مي آيد که هنگام وضع قانون سابق به اين برخورد توجه نشده، وارد تجربه عملي روشن گرديده است و نسخ بدين معنا بر پروردگار محال است ( نسخ در قرآن در تازه ترين نگاه، مقالات کنگره استاد معرفت )
31. البداء- في حقيقته- نشاة راي جديد و هو عبارة من تجدد راي لم يکن من ذي قبل، لأسباب دعت إلي هذالتجديد، هو في الغالب جهل بواقع الامر انکشف لحينه، الامر الذي يستدعي حصول العلم بشيء او امر کان خافيا قبل ذلک و من ثم کان مستحيلا عليه تعالي الذي لا يخفي عليه شيء في السماوات و الارض و لم يزل عالماً بالاشياء قبل وجودها « وَمَا يَعْزُبُ عَن رَّبِّكَ مِن مِّثْقَالِ ذَرَّةٍ فِي الأَرْضِ وَلاَ فِي السَّمَاء ». محمدهادي معرفت، جزوة البداء في القرآن و الحديث، ص 9.
32. محمدبن يعقوب کليني، کافي، ج1، ص 115.
33. محمدهادي معرفت، جزوة البداء في القرآن و الحديث، ص 47.
34. اعراف، آيه 96.
35. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج4، ص 96.
36. محمدبن يعقوب کليني، اصول کافي، ج1، ص 147.
37. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج52، ص 250.
38. صدوق، توحيد، ص 335.
39. مفيد، اوائل المقالات، صص 30-29.
40. شيخ طوسي، عدة الاصول، ج2، ص 459.
41. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج4، ص 123.
42. آل عمران، آيه 140.
43. انفال، آيه 66.
44. کهف، آيه 12.
45. محمد، آيه 31.
46. بقره، آيه 282.
47. محمدبن يعقوب کليني، اصول کافي، ج1، ص 107.
48. همان، ص 130.
49. محمدهادي معرفت، البداء في القرآن و الحديث، صص 27-17.
50. رعد، آيه 39.
51. « بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَّجِيدٌ * فِي لَوْحٍ مَّحْفُوظٍ ». ( بروج، آيات 22-21 )
52. محمدهادي معرفت، البداء في القرآن و الحديث، ص 25.
53. محمدبن يعقوب کليني، اصول کافي، ج1، ص 147.
54. يونس، آيه 98.
55. صافات، آيات 107-102.
56. اعراف، آيه 142، 50-147.
57. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج4، ص 94.
58. سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسيرالقرآن، ج11، ص 522؛ جعفر سبحاني، بحوث في الملل و النحل، ج6، ص 331.
59. زمر، آيه 47.
60. طوسي، الغيبة، ص 265؛ جعفر سبحاني، بحوث في الملل و النحل، ص 335.
61. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج4، ص 133.
زيرنظر گروه قرآن پژوهي پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي؛ ( 1387)، معرفت قرآني يادنگار آيت الله محمدهادي معرفت (رحمة الله عليه)، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}